هیوا جانهیوا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

هـیـــوا , فرشته ی آسمونی ِ ما

سونوی سلامت دخمل

دختر نازم خدارو هزار مرتبه شکر که سونوی سلامتت همه چیش خوب بود و خیال مامان و بابا راحت شد همونجوری که خانوم دکتر داشت سونو میکرد متوجه میشدم که دخملی هم ورجه وورجه ش رو میکنه شیطون بلا اینم عکس دخملم، نمیدونم چرا عکس بهتر از دخملم نمیندازن تا خوب بتونم ببینمش اما اول از همه چی سلامتش مهمه که خدارو شکر همه چیش خوب و به اندازه ست تاریخ زایمان طبیعی رو هم برای 30 خرداد 92 گفتن، امروزم دخملی 22 هفته و 2 روزش بوده خدایا ممنون از این هدیه ی نازی که بهمون دادی ... ...
28 بهمن 1391

مامانی و دخمل نازش

سلام به قند عسلم ، خوشگل خانومم ، گلابتونم ، عزیز دلم خوبی مامان فدات بشه؟ میدونم که خداروشکر در پناه خدا حالت خوبه ، اینو از ورجه ووجه هات متوجه میشم شیطون بلا   هر چقد دلت میخواد شیطونی کن که مامان و بابا عاشق این شیطنتاتن خوشگلم به سلامتی 5 ماهمون تموم شده و ما امروز یه عکس از دخمل نازمون انداختیم تا ببینیم گلمون چقد بزرگ و خانوم شده هزار ماشالله این عکسا رو هر ماه با یه لباس و فیگور خاص میندازیم که بزرگ شدن دخملی قشنگ معلوم بشه چند روز دیگه قراره بریم سونوی سلامت جنین، ایشالله که همه چی خوب باشه دخمل نازم ...
23 بهمن 1391

طی کردن نصف راه با فندقی

هوراااااا 20 هفته مون هم تموم شد دخمل گلم انشالله خدا یاری کنه تا نصف باقیمونده راه رو هم به سلامتی طی کنیم تا خوشگلمون صحیح و سلامت بیاد بغل مامان و باباش بابایی به این مناسبت برای هیوا عسلی کیک خوشمزه خریده بود ، مامانی مزه شو دوست داشتی؟ مامان هم برای عشقش ازین شیرینیا درست کرد ،  نوش جونش باشه الهی ...
11 بهمن 1391

اولین حرکتای دخملی

سلام مامانم  عشقم جیگرم ، خوشگلم جات راحته پیشم؟ مامان فدات بشه بلاخره قصد داری خودنمایی کنیا، خدا رو شکر، خیلی منتظر موندم تا تکون بخوری توی دلم جتد روزیه روزی یه بار یه تکونی به خودت میدی که مامان متوجه بشه خوشگلم، آهنگم برات میزارم انگار دوست داری اخه بعضی وقتا عکس العمل نشون میدی خدایا شکرت که دخملیمون حالش خوبه از الان رویای روزی رو دارم که میزارنش توی بغلم، وای خداااا چه تصور شیرینی انشالله نصیب همه آرزومندها بشه، انشالله ...   ...
6 بهمن 1391

انتخاب اسم عسلی

و حالا از امروز که دیگه مطمئن شدیم که نی نی مون دخملیه ، اسمش رسما میشه هیوا خانوم، عزیز دل مامان و باباش هیوا به معنیِ امید و آرزو ، امیدوارم که دخملی از اسمش خوشش بیاد ...
27 دی 1391

هورااااااا عسلی خودشو نشون داد

بلاخره عسلیه مامان اجازه داد ببینیمش ، هوراااااااااا . . . یه دخملیه نازه خوشگلم  . . . امروز رفته بودیم سونو جیگر مامان و بابا رو روئت کردیم، شکر خدا حالش خوب بود و دیگه جلوی چشم ما لالا نکرده بود که نتونیم تکون خوردناشو ببینیم اینم عکس عشق مامان و بابا ،  انگشتای خوشگلشم معلومه فداش بشم . . . ...
26 دی 1391

تموم شدن چهارمین ماه فندقی

و حالا منو فندق مامان 4 ماه رو تموم کردیمو وارد 5 ماه شدیم، وای خدای من یعنی 5 ماه دیگه عشقمو بغل میگیرم؟ خدایا شکرت از خدا میخوام که تا آخر راه پشت و پناهمون باشه ... دیروز طبق روال هر ماه که قرار عکس انداختن بود بابایی ازمون عکس گرفت، ببینش ... الان باید اون تو این اندازه ای شده باشی فداش بشم من . . ...
24 دی 1391

عسلم

سلام جیگرم نفسم عشقم حالت چطوره؟ یه خورده ورجه وورجه کن دیگه فندقی ، دلم داره درمیاد تا حس کنم تکون خوردنات رو چند روزی رفتیم مهمونی خوش گذشت؟ رفته بودیم خونه مادر جون اینا ، مهتاگلی هم اومده بود حیف که نمیشد با هم بازی کنین .  
18 دی 1391

سونوی دوم

مامانی امروز رفتیم سونوی غربالگری سریِ دوم، تا ورجکمون رو ببینیم و از سلامتش مطمئن بشیم، خدا رو شکر همه چیش خوب بود  اما گل مامان تصمیم نداشت خودشو بهمون نشون بده و پشتش به ما بود، آقای دکتر هم هر کاری کرد یه خورده تکون نخوردی تا ببینیم جنسیت گلمون چیه، آقا پسره یا تاج سره؟ آخرشم آقای دکتر گفتش که دلم نمیاد به پدرش که اینجا منتظره نگم که جنسیتش چیه، برو چند دقیقه قدم بزن شاید تکون بخوره، بعدش بیا دوباره سونو کنم ببینیم معلوم میشه یا نه، که تا آخرش عزیز دل مامان موضع خودش رو حفظ کرد و همونجوری موند، در نهایت گفتن که احتمال 95 درصد نی نیه ما تاج سره ،  حالا تا خدا چی بخواد  ،  اول از همه سلامتیه عشقمونه که برامون مهمه ...
12 دی 1391

15 هفتگی قند عسل ...

سلام خوشگلم فندقم ملوسکم عزیز دلم، میدونی چقد برام عزیزی؟ هر چی بگم کم گفتم دیشب رفته بودیم مهمونی خونه ژاله جون، متوجه شده بودی؟ خیلی بهمون خوش گذشت راستی مهتاب جون هم برات یه جوراب خوشگل خریده، عکسشو میزارم اینجا ببینی راستی این اندازه تقریبی عسل مامان... ...
9 دی 1391